دیوان سودمند

مجموعه اشعار صلاح الدین احمد (سودمندیان ) لواسانی

باید ببینم تا به کی

هندی
دیوان سودمند مجموعه اشعار صلاح الدین احمد (سودمندیان ) لواسانی

باید ببینم تا به کی

 

دیری ست این دل بی جهت ، نا مهربانی می کند

غم می خورد ، کز می کند ، میل جوانی می کند.

 

فریاد مستی می کشد ، بی ترس و بیم از محتسب

بر جام ، آتش می زند. من را روانی می کند.

 

در آسمانها می پرد ، چون طا ئران تیز پر

گاهی به دریا می رود ، یک دم شبانی می کند.

 

اندی صبور می شود ، چون سنگ ، سخت و بی صدا

یا دائما" نق می زند ، بلبل زبانی می کند.

 

چون شمع روشن می شود . می سوزد از راز درون

گل را نوازش می دهد ، بس دل ستانی می کند.

 

گاهی به چنگ و رود و عود ، آنی نشسته در سجود

با پر به جوهر می زند ، نامه پرانی می کند .

 

عاشق شده گویی دلم ، این است شاید مشکلم

باید ببینم تا به کی ، دل سر گرانی می کند؟

 

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه هااشعار کلاسیکرادیو شما _ دکلمه شاعردفتر عاشقانه ها + دکلمه شاعر

تاريخ : یک شنبه 10 فروردين 1399 | 12:16 | نویسنده : هندی |

فلبت را ربوده ام

 
 
 

قلبت را ربوده ام
ازآن مجری که میدانی.
و در میان دو دیده
نشانده ام آن را.
تا رشک ماهتاب باشد
دو دیده من.

و در کوچه میدوم به شوق
برای رسیدن به لحظه ای
کان در دانه ها چشم تو
روشن کند دلم.

آه... من
زنده می شوم
دمادم
به شوق تو.

ای همنفس
بخوان مرا.
تا با یکدگر
من و تو ما شویم و بس.

من و تو
عشق را با هم
مزمزه خواهیم کرد
در سکوت صبح.


موضوعات مرتبط: عاشقانه هاشعر نورادیو شما _ دکلمه شاعردفتر عاشقانه ها + دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 23:7 | نویسنده : هندی |

من درختم گاهی

 
 
 
 

من شنیدم ز درخت
که به جان
شوق دویدن دارد.
از شما می پرسم.
باورش می دارید؟

من و او ساخته ایم .
قایقی رویایی ،
که به همراهی باد
میدود تا به افق
در دریا.

من و او
حس مشابه داریم
وقت افتادن ماهی
در تور
گاه روییدن گندم
در خاک

من او می فهمیم
که چرا
بال قناری
زرد است
و چرا
برف سفید.

من و او
هم نفسِ
باد بهاری هستیم
روز آرامش
گل
وقت میلاد
تگرگ

او همیشه سبزاست
من درختم گاهی.



موضوعات مرتبط: اجتماعیاترادیو شما _ دکلمه شاعردفتر عاشقانه ها + دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 21:56 | نویسنده : هندی |

بهار را برای تو سروده است .

 
 
 

بهار را

برای تو

سروده است .

که  با  بهار

 زاده شی

 

برای  آنکه

 نور را ،

 ترانه را

تولدی 

دوباره   شی

 

بهار را  ،

از آن  جهت 

سرود ه تا

شکوفه  را ببینی و

به عشق او جوانه  شی

 

بهار را

برای تو

هزار  رنگ و

دلفریب

رقم زده که

شعر ،عاشقانه شی


موضوعات مرتبط: عاشقانه هااشعار کلاسیکرادیو شما _ دکلمه شاعردفتر عاشقانه ها + دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 15:6 | نویسنده : هندی |

گرفت و رفت

 
 
 
 
 

دلم  ربود

 و  قرارم 

گرفت

و رفت.

آن دلربا 

که راحت

جانم  گرفت

و رفت.

 

وآن  نازنین

 که مکنا 

به یشم بود

 

با یک  نگاه 

روح و

روانم 

گرفت

و رفت.

 

افسون شدم

 به سحر

 نگاهش دمی

با غمزه ای،

معنی نامم

 گرفت  و رفت


موضوعات مرتبط: عاشقانه هااشعار کلاسیکرادیو شما _ دکلمه شاعردفتر عاشقانه ها + دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 14:49 | نویسنده : هندی |

تمام مهر تو را

 
 
 

تمام  مهر تو را ،

بی بهانه  می خواهم

کلام عشق تو را

با ترانه میخواهم

بیاو  گوشه چشمی،

به شکر این همه  حسن

نگاه  پاک تورا 

عاشقانه میخواهم

 

اسیرنرگس چشمت ،

منم من بیدل

غلام و بنده راهت ،

فسانه می خواهم

 

شکسته زورق قلبم ،

بدست  موج بلا

وزان  کرانه  امنت ،

اعانه  میخواهم       

 

رهین منت آنکس ،

که بود اهل  نظر

تو را بسان فلک ،

بی کرانه می خواهم

 

غریق ورطه  عشقم ،

بریده از بودن

برای دادن جان ،

یک نشانه  میخواهم


موضوعات مرتبط: عاشقانه هااشعار کلاسیکرادیو شما _ دکلمه شاعردفتر عاشقانه ها + دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 14:46 | نویسنده : هندی |

از غم هجران یار

 
 
 
 

از غم هجران یار

 سخت حیرانم

 دلم گرفته عزیزان ،

 می ام حواله کنید .

 مرا به طعنه مگیرید،

 چوشمع سوزانم

 غمم شده لبریز ،

 اشگ را اشاره کنید.

 مگو تو پیر طریقت ،

 رفته ایمانم

 سپید گشته رخم ،

 رنگ را اعانه کنید .

 

 کنون به فر عشق ،

 در دیوانم

 گذشت دوره صنعان ،

 مرا ترانه کنید.


موضوعات مرتبط: اشعار کلاسیکرادیو شما _ دکلمه شاعردفتر عاشقانه ها + دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 14:42 | نویسنده : هندی |

با تو باشم با تو باشم تا بمیرم.

 
 
 
 

در دل این شام تار

 بیقرار ، بیقرار

 در بسیط حس عشق

 بی گریز و بی فرار

 دوست دارم

 بی بهانه ،

با تو باشم

 با تو باشم تا بمیرم.

 رقص گیسوی ، تو ، باد

 بر سر انگشتم فتاد

 در میان بگرفتمت

 شور در جانم نهاد

 زود گفتم

 جان شیرین،

با تو باشم

 با تو باشم تا بمیرم

 

 دل زدم بر آتش و شور

 غصه از جان ودلت دور

 پس دمی آرام گشتم

 در کنارت، مست ومخمور

 عهد بستم

با خدایت ،

با تو باشم

 باتو باشم ، تا بمیرم

 

 سر به زانویم نهادی

 چشم در چشمم گشادی

 خیره شوری از دو دیده

 در همه جانم فتادی

 گفتمت :

تا آن که هستم،

باتو باشم

با تو باشم تا بمیرم.

 

همچو مادر زاده ، عریان

 سر به بالین ، چشم گریان

 بی صدا در من خزیدی

 داغ چون ،خورشید سوزان

 خوب فهمیدم

 که باید ،

باتو باشم

 باتو باشم تا بمیرم.



موضوعات مرتبط: اشعار کلاسیکرادیو شما _ دکلمه شاعردفتر عاشقانه ها + دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 14:33 | نویسنده : هندی |

می بینمت ، که تماشا نشسته ای مرا .

 
 
 
 

 

در آسمان شب وقتی

 نگاه می کنم از منظر نگاه .

 می بینمت ،

 که تماشا نشسته ای مرا .

 می پیچید این صدا

 که چرا ؟

 هان ،

 بگو چرا ؟

 

 من باور تورا

هزار بار به کاغذ نوشته ام.

 اما هنوز

باور نکرده ام تورا.

 می پرسم از ،صفا

 که چرا ؟

 هان،

 بگو چرا ؟

 

 گفتی ستاره ای،

 سمری داری از خودت .

 من در صدای تو

 نه شنیدم صدای پا .

 پاسخ بده مرا

 که چرا ؟

 هان ،

 بگو چرا ؟

 

 از من مرنج ،

 رنج مرا هم علاج کن .

 از خود بگو به من

 به من تازه آشنا .

 ازمن مپرس چرا

 که چرا ؟

 هان ،

 بگو چرا ؟


 


موضوعات مرتبط: عاشقانه هااشعار کلاسیکرادیو شما _ دکلمه شاعردفتر عاشقانه ها + دکلمه شاعر

تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 | 14:31 | نویسنده : هندی |

مجموعه اشعار صلاح الدین احمد لواسانی

تاريخ : چهار شنبه 14 بهمن 1399 | 17:0 | نویسنده : هندی |
تلمذ
تک بیت های عاشقانه سری دوم _ شامل ابیات 76 الی .....
تک بیت های عاشقانه سری دوم _ شامل ابیات 51 الی 75
تک بیت های عاشقانه سری دوم _ شامل ابیات 26 الی 50
تک بیت های عاشقانه _ سری اول _ شامل ابیات 1 الی 25
جان بسر
بداهه فرمودند ، عرض کردم - 7
بداهه استاد نفرمودند ، بنده عرض کردم - بچه محل
بداهه فرمودند ، عرض کردم - 6
بداهه فرمودند ، عرض کردم - 5
بداهه فرمودند ، عرض کردم - 4
بداهه فرمودند ، عرض کردم - 3
بداهه فرمودند ، عرض کردم - 2
بداهه فرمودند ، عرض کردم -1
بداهه استاد نفرمودند ، بنده عرض کردم - ما چه لایق
بداهه استاد نفرمودند ، بنده عرض کردم - شاخ سبیل همایونی
حس خوبی است حس تهرانی
باید ببینم تا به کی
زمستان رفت وماندت رو سیاهی
خدا رحمت کند سیمین ما کو؟
قصه فیل و آن شب تاریک
منم و لا اله الا او
به گمانم که عاشقت هستم.
بگو از جان ما چه می خواهی؟
چون چربی و قند و اوره بالاست
سر راهت
تو تنها نیستی
من آدمم
تنهایی ممتد
مسلخ عشق
گرمای خورشید
چلچراغ
سکوت
نه تو عاشق شده ای
فلبت را ربوده ام
دلم را
و من همیشه فریادم
زبان احساسم
شام تا شام
بیات عشق
همیشه عاشق
آغاز
دو چشمت
خانه دوست کجاست
اهل حقم
توهم
کبر و غرور
سی سال حماقت
آدم و حوا
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By SlideTheme :.